سیماسادات موسوی نیاسیماسادات موسوی نیا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

سیما دنیای من

عید قربان مبارک

    سلام همدم من خوبی ؟سلامتی؟امیدوارم که هر کجای این کره خاکی هستی تنت سلامت و روزگار بر وفق مرادت باشه. امروز روز عید قربان بود.من امسال توفیق پیدا کردم و نه روز اول ذی الحجه رو روزه گرفتم.دیروز هم با مامان جون بعد از ظهر رفتیم مسجد جامع و دعای عرفه رو خوندیم.البته شما نیومدین و ترجیح دادین با بابا جون برید مغازه.چقدر روحم تازه شد.امروز هم صبح زود بیدار شدم و نماز عید رو خوندم .بعد بابایی رفت و نون گرفت و سه تایی با هم صبحونه خوردیم .بعد از صبحانه باباجون اومد دنبالت و باهاش رفتی مغازه.من هم رفتم خونه مامان جون .مامان جون ناهار کوفته درست کرده بود .عمه اختر با اکبر آقا هم اومده بودند.دست مامان جون درد نکنه خوشم...
25 مهر 1392

ماهی که گذشت...

سلام بهترینم فصل زیبای تابستون رو تموم کردیم و وارد فصل دلگیر و سرد پاییز شدیم .امسال سرما خیلی زود به شهر ما اومد بالای کوه میشو پر از برف شده.ما هم بخاریهامون رو برقرار کردیم.تو فصل تابستون زیاد وقت نکردم برات بنویسم دلیل خاصی هم نداشت همش مربوط میشد به تنبلی خودم.تو شهریور ماه بابایی مارو برد خدا آفرین .شب رو توی کمپی که مخصوص کارمندان منطقه بود گذروندیم.خیلی شیک و تمیز بود خیلی هم خوش گذشت یک روز اونجا بودیم و روز بعدش صبح زود رفتیم آبگرم آبش احمد  اونجا هم خیلی خوش گذشت.یک روز بابایی ماموریت بانکی داشت بره ارومیه ما هم باهاش سوار شدیم و رفتیم ارومیه .خیلی وقت پیش بود که آخرین بار رفته بودم ارومیه وضعیت دریاچه خیلی اسف بار بود ...
17 مهر 1392
1